غريبه شام

بسم رب المهدي (ع)

 چقدر بي تابي دخترم ! اين همه دلشكستگي چرا؟

 مگر دستهاي كوچكت در امتداد نيايش عمه، تنها از خدا ، آمدن بابا را طلب نكرد .

اينك آمده ام در ضيافت شبانه ات ، در آرامش خرابه ات .

كوچك دلشكسته ام ! پيشتر نيز با تو بودم ،

من ديدمت شعله بر دامان و سوخته تر از خيمه ،

آه مي كشيدي و در آميزه خار و تاول ، آبله و اشك ، صحراي سرگردان را به اميد سر پناهي ، مي سپردي .

نازدانه تازيانه خورده ام ! امشب طولاني تر از شب يلداست .

فرصت خوب قصه گفتن ، مگر هرشب با قصه هاي شيرين بابا پلك هاي مهربانت را با لبخند هاي نرم نمي بستي .

يك امشب تو قصه بگو ، بگو چند روز سفر ، بي همراهي بابا ، چگونه گذشت ؟

دختركم ! حالا چرا گريه ؟

نيامده ام اشك هايت را ببينم . بي تابي تو را بر نمي تابم .

در راه صبوري ات را مي ديدم ، شكيبايي ات را مي ستودم .

ديدم كه گرسنگي و تشنگي ، بهار چهره ات را پاييزي كرده بود كه ناگهان سيلي سنگين نامردانه بر گلبرگ گونه ات نشست .

دمي چشم فرو بستم .

صفير تازيانه كه در فضا پيچيد و خط كبودي بر شانه هاي ظريف و شكننده ات نشست گفتم دخترم خواهد شكست .

آه ! چقد صبورانه از متن اين همه حادثه و خطر گذشتي  مثل شكيب مادرم ، مثل صبوري خواهرم ...

راستي چقدر عمه را شرمسارم كه تمام راه ، پنهاني گريست و همه اشك هايش را در قلبش ريخت ،

چقدر شرمسارم ، پرستار غمگسار و داغدار را .

مهربان دلشكسته ام ! صبور صميمي ! مسافر غريب و كوچك من ! مگر نگفتي بابا كه آمد آرام مي گيرم .

اين همه نا آرامي جرا؟ مگر نگفتي بابا كه آمد سر بر دامانش مي گذارم و مي خوابم ؟

نه ، نه ، دختركم نخواب ! مي دانم اگر بخوابي ، ديگر عمه نمي خوابد .

مي دانم خواب تو ، خواب همه را آشفته مي كند .

نه ، نخواب دخترم !

بگذار لبان چوب خورده ام ، امشب ميهمان بوسه اي باشد از پيشاني سنگ خورده ات ،

از گيسوي پريشان چنگ خورده ات ، از شانه معصوم تازيانه ديده ات ، از صورت رنگ پريده سيلي خورده ات .

بگذار امشب ، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم .

نه ،  دخترم ! نخواب ، بگذار بابا بخوابد .

 عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان (ع)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 30 تير 1392برچسب:, | 20:7 | نویسنده : علی اکبر |